احتمالا دوازده-سیزده سال پیش. یادم نمی آید قضیه چه بود، ولی کارش گیرم بود. خودم داشتم پشت سر هم ترانه ای را گوش میدادم و زور میزدم از شعرش سر در بیاورم. بهش گفتم برای اینکه کمکش کنم باید این آهنگ را گوش کنی و متن شعرش را بنویسی. سریع قبول کرد و البته نتوانست و البته من کاری که میخواست را برایش انجام دادم. ولی آن صحنه در خاطرم مانده و هر از گاهی روحم را خراش میدهد. مثل نماد مظلومیت آن آدم، نماد بی عدالتی و ظلمی که این آدمها زخمی و اسیرش هستند. نمیدانم حال و احوالش چطور است، کم و کاستی دارد یا نه، از زندگی اش راضی است یا نه. دوست دارم بیشتر باهاش در تماس باشم، با همه خانواده ام، ولی خب بنای رابطه مان اینطور گذاشته نشده.
همیشه به هممیت نسبت ها واقف بوده ام. اهمیت ضرایب وزن دهی. حالا با بالا تر رفتن سنم، ضرایب دارند تغییر میکنند. جزئیات را نمیدانم ولی مطمئنم که ضریب خون دارد بزرگتر میشود و برای من که تا الان معادلات زندگی ام را با حداقل کردن نقش خانواده بسته ام، این وضعیت راحتی نیست.
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و هفتم فروردین ۱۳۹۸ساعت 15:0  توسط M
|
آدم آشغال جمع کنی هستم. عمیق ترین اعتقاد ممکن رو به "شاید بعدا به دردم بخوره" دارم و این توی دنیای دیجیتال هم نمود داره. بعد از پنج-شش سال تصمیم گرفتم ویندوز جدید نصب کنم و میخووام قبل از اون هارد کامپیوترم رو سبک کنم. فرساینده ترین کار دنیا. صد هها هزار فایل بی مصرف که باید پاک بشن و هزاران بار باید با خودم بحث کنم که فلان فایل رو میتونم پاک کنم یا نه. وحشتناک ترین چیز اسکرین شات ها هستن. شدیدا اهل اسکرین شات گرفتن هستم. حتی شده چندین روز دنبال برنامه ای بگردم که بتونم راحت تر (ترجیحا با یک کلیک) اسکرین شات بگیرم و سیو کنم. نتیجه شده هزاران اسکرین شات، که هر کدوم با نیتی گرفته شدن. محتوای هر کدوم میتونه یه توییت خنده دار، اسم یه فیلم برای بعدا دیدن، ساعت شروع به کارم توی یه روز خاص، یه کلمه یا عبارت انگلیسی هایلایت شده توی یه متن، یه شات از یه فیلم، یا هر چیز دیگه ای باشه. حتی فکر اینکه باید دونه دونه اینها رو مرور کنم فلج کننده ست. یه فولدر پیدا کردم از اسکرین شات های قدیمی تر. باورم نمیشد وقتی دیدم توی فولدر های مختلف دسته بندی شدن: اینستاگرام، زبان، مهاجرت، فیلم. با خیال راحت تک تک فولدر ها رو پاک کردم. بعد فکر کردم با دسته بندی نشده ها هم میشه همین کار رو کرد. یادم نمیاد اطلاعات حیاتی ای رو فقط روی اسکرین شات داشته باشم. باقی هم که ارزش زیادی ندارن. امیدوارم نداشته باشن. نمیدونم. من آدمی هستم که نامه بیمه عمر که فقط باید توی صندوق پست انداخته بشه دو ساله توی اتاقم این ور و اون ور میره. انصاف نیست که وسط این شلوغ پلوغی دغدغه اسکرین شات ها رو داشته باشم.
+ نوشته شده در جمعه بیست و سوم فروردین ۱۳۹۸ساعت 12:34  توسط M
|