قراردادی که نبود
ولی زندگی قرار بود آسونتر، فانتر، و به طور کلی بهتر از این باشه
+ نوشته شده در سه شنبه چهاردهم آذر ۱۴۰۲ساعت 8:47  توسط M
|
ولی زندگی قرار بود آسونتر، فانتر، و به طور کلی بهتر از این باشه
خستهام از زندگی. زندگی و جریان بدون وقفه سختی. سختیهایی که زیر پوستم در جریان هستن و از بیرون دیده و درک نمیشن. شاید بقیه فکر کنن زندگی راحتی داشتهام و دارم، بدون اینکه از مکانیزمهای مخرب داخلیام درکی داشته باشن. ولی این چه اهمیتی داره؟ مدتهاست یه این نتیجه رسیدم که من گدای دلسوزی نیستم. ترحم راه حل من نیست. مسکن من نیست. نباید دنبالش باشم. ولی هدف همین نوشته چیزی جز اینه؟