صدای موزیک می آید، باب مارلی، نو وومن نو کرای. و من، حالم بد است.
این حس غریبی که توی دلم هست. سقوط ادامه دارد. این افسردگی است.
باید حالم را خوب کنم. چه چیزی حالم را خوب میکند؟ نمیدانم. میدانم ولی قطعیتی ندارد. حالا همان بدون قطعیت ها چه؟ جنس مخالف، خنده، آرامش، ثبات. اینها را کم دارم. شاید بعضی هایشان تابع دیگری باشند. هر چه. تا اینجا نوشتن همین چند خط حالم را کمی بهتر کرده.
+ نوشته شده در دوشنبه پانزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 11:39  توسط M
|
ظاهرشون جدی بود. یه مشت آدم از آب و گل در اومده. یه کم از زمان عقب بودن، همینطور از مفهوم موزیک خوب. مخصوصا خواننده شون. یه کت و شلوار جلف پوشیده بود. کوبای دهه هفتاد. ولی با همه اینا باز خوب بود. این جادوی موزیک زنده ست. همه اینا وقتی بهتر شد که آهنگ "چراغهای تیاتتو" رو خوند. یه بار با راکی و فاد و کامرد توی ماشین بودیم. صحبت موزیک بود. براشون مرغ سحرو خوندم. کامل. یه خلاصه ایم از ترجمه ش گفتم. پرسیدم شما ترانه فولک چی دارید؟ چیزی که شما رو از آمریکا و انگلیس جدا کنه؟ جوابی نداشتن.
ده-دوازده دقیقه توی بزرگراه از مرکز شهر به سمت غرب بری میرسی به خروجی تیاتتو. شاعر هم احتمالا همین مسیرو رفته وقتی بعد از چند سال برگشته به اینجا. رفته و دلش شکسته و چشمهاش پر از اشک شدن و با چشمهای خیسش برق چراغهای کوچه های تیاتتو رو مثل درخشش الماس دیده و همه اینا رو کرده یه شعر. عالی. چند وقت پیش یکی دیگه بود که چند تا اسمو چپونده بود توی شعراش. اسم حتی در حد ساحل غربی و بزرگراه شماره یک. اون هم خوب بود. همینها به اندازه کافی فولک هستن برای من. اینکه چرا این قضیه اهمیت داره یه داستان دیگه ست.
یکی در باره محصول جدید شرکت ارائه داشت. خودمو مجبور میکنم که این برنامه هارو برم که به راحتی انزوام عادت نکنم. با هنری سلام عیکی کردم و نشستیم کنار میز. فویل روی سینی رو کنار زد. میگوی سرخ شده. بوی روغن سوخته پیچید تو هوا. ده دقیقه ای نشستم. هنری نان استاپ داشت میگو میخورد. صدای ملچ ملوچ کردنش و نفس هایی که به زور از دهن پر از کثافتش عبور میداد (انحراف بینی؟) کلافه م کرده بود. بقیه هم دائم از جلوم رد میشدن که خودشون رو به سینی برسونن. بلند شدم و رفتم کنار وایسادم. به این فکر کردم که چرا حساسیتم اینقدر بالاست. نوشیدنیمو تمام کردم و برگشتم دفترم. دو ساعت دیگه کار کردم و بعد به مدیرم یه ایمیل زدم که بفهمه چه برده خوبی هستم.
+ نوشته شده در جمعه دوازدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 18:48  توسط M
|