ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﻗﺪﻡ
ژﻳﻮﺍر ﻋﺰﻳﺰ
ﻳﺎﺩﺕ می آﻳﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ چهاﺭﺩﻩ ﻗﺪﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻱ؟ آﻥ ﻗﺪﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻴﺨواﻫﻢ
دقیقا ﻫﻤﺎﻥ چهاردﻩ ﺗﺎ ﺭﺍ. ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺗﺎ ﺩﻟﺖ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻗﺪﻡ ﻫﺴﺖ. ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﻲ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻧﻲ ﺗﺎ ﻛﺎﻧﺎﻝ ﻭ ﻓﻨﺲ ﻭ ﻟﻮﻟﻪ ﻭ چه ﻭ چه. هر چیزی جز دیوار آجری ای که قدمهای تو به آن ختم میشد.
ﻳﺎﺩﺕ می آﻳﺪ ﺭﻭﺯﻱ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ چهاﺭﺩﻩ ﻗﺪﻡ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻱ؟ آﻥ ﻗﺪﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻣﻴﺨواﻫﻢ
دقیقا ﻫﻤﺎﻥ چهاردﻩ ﺗﺎ ﺭﺍ. ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺗﺎ ﺩﻟﺖ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻗﺪﻡ ﻫﺴﺖ. ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﻲ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻧﻲ ﺗﺎ ﻛﺎﻧﺎﻝ ﻭ ﻓﻨﺲ ﻭ ﻟﻮﻟﻪ ﻭ چه ﻭ چه. هر چیزی جز دیوار آجری ای که قدمهای تو به آن ختم میشد.
اینجا ﻣﻴﺘﻮﺍﻧﻲ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﻫﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﻔﺸﺎﺭﻱ ﻭ ﻏﺮﺵ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺻﺪﺍﻱ ﺩﻳﺰﻝ ژنراﺗﻮﺭ گم ﻛﻨﻲ. ﻭﻟﻲ ﻫﻮﺍﻱ اینجا، ﻓﻀﺎﻱ ﺍﻳﻨﺠﺎ، چیزی ﻛﻢ ﺩﺍﺭﺩ. ﻫﻤﺎﻥ ﻣﻮﺟﻬﺎﻱ ﺍﺭﻏﻮﺍﻧﻲ ﻭ ﺑﻨﻔﺸﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭ ﻫﻮﺍ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺗﺎ ﺟﺎﻱ ﻋﺼﺒﻴﺖ ﻣﻮقتا ﺗﺨﻠﻴﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺕ ﺭﺍ بگیرند.
ژیوار عزیز
بدان که روز های خوبی را نمیگذرانم
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۹۲ساعت 14:57  توسط M
|