daydreaming at the age of twenty seven
یک روزی، که به اندازه کافی نزدیک است، خانم و آقایی را میبینم. به من خواهند گفت:
"میم! تو پسر ما هستی. روز های سختی ات دیگر تمام شده اند. از امروز می آیی و پیش ما زندگی میکنی. و برای جبران شدن سختی های این سال ها، به سن یک سالگی بر میگردی."
و من در کشوری خوب، در شهر و محله ای خوب و در خانواده ای خوب دوباره بزرگ خواهم شد. محبت خواهم دید و محبت کردن را خواهم آموخت. با شادی آشنا خواهم بود، و با هر قدم به هدف هایم نزدیکتر خواهم شد.
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۹۲ساعت 1:0  توسط M
|