سرریز های توله خرس

Sunset from 30000 feet altitude

مهم ترین عارضه جانبی که بستن آتل برای درد مچ دستم داشت این بود که توی این یک هفته مجبور شدم برای صدها نفر توضیح بدم که دستم چی شده و بعدش به دیدگاه ها و توصیه هاشون گوش جان بسپارم.

کاشکی حرف زدن مالیات داشت. حتی شده یه ذره. یه نقطه.

تاخیر یک ساعته ناراحتم نکرد. خوشحالم شدم حتی. چون کنار پنجره سمت چپ بودم و میتونستم غروب رو از اون بالا ببینم. فر د وری فرست تایم. بله. دیدم و اصلن چیز خاصی نبود. انگار کل ایران رفته زیر یه پتوی خاکستری و ضخیم از دود و غبار و طبیعتن من هم چیزی ندیدم جز محو شدن خورشید قرمز زیر این لایه چرک. بیریخت ترین غروب دنیا بود اصلن. به امید یه بار دیگه که هوای تمبز هم با زمان بندی خوب همراه باشه.

بعدن باید در باره رابطه خودم و بال بنویسم

+ نوشته شده در  جمعه هفدهم خرداد ۱۳۹۲ساعت 2:40  توسط M  |